تشبه به بزرگان و انتساب به اولیاء، کار زیرکان عالم است. هر کس الگویی می خواهد؛ دنبال نمونه و اسوه یی می گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمی روند. بعضی افراد در عالم هستند که اگر از آنها بپرسید کدام چهره ذهن شما را به خود متوجه می کند، می بینید که سراغ انسانهای حقیر و کوچک و پستی می روند که عمرشان به عبودیت هوای نفس گذشته است؛ تنها هنرشان چیزی است که جز غافلان را خوش نمی آید - تنها سرگرم کردن چند لحظه ی انسانهای کوچک و غافل- اینها برای عده یی ازانسانهای معمولی عالم، الگو می شوند. بعضی سراغ سیاستمدارها و شخصیتهای تاریخی و امثال آن می روند و آنان را الگو قرار می دهند چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله را الگو قرار می دهند. چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله این است که تا آن حد شجاع و قوی و مقتدرند که می توانند امیر نفس خود باشند؛ ذلیل نفس خود نشوند.
به یکی از فیلسوفان و حکمای قدیم منسوب است که به اسکندر رومی - مقدونی -گفت: تو غلام غلامان من هستی. اسکندر تعجب کرد و خشمگین شد. گفت: خشمگین نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستی. وقتی چیزی را بخواهی، بی تابی؛ وقتی هم از چیزی خشمگین بشوی، بی تابی؛ این بردگی در مقابل شهوت و غضب است؛ درحالی که شهوت و غضب غلام من هستند.
ممکن است این داستان راست باشد و ممکن است واقعیت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولیای خدا، پیغمبران و شاخصهای راه هدایت الهی بشر، راست است. نمونه های آن یوسف، ابراهیم و موسی هستند و نمونه های متعدد نیز در زندگی اولیای خدا وجود دارد. زیرکترین انسانها کسانی هستند که این بزرگان، این انسانهای شجاع و مقتدر را الگو قرار می دهند و از این طریق برای خودشان، در باطن و معنا کسب اقتدار و عظمت می کنند.
باز در میان این بزرگان هم شاخصهایی است که بلاشک حضرت ابی عبدالله (علیه الصلاة و السّلام )، یکی از بزرگترین این شاخصهاست. حقاً باید گفت که نه فقط ما انسانهای خاکی و حقیر و ناقابل، بلکه همه ی عوالم وجود، ارواح اولیاء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛ و در تمام این عوالم تو در توی وجود، که برای ما روشن و آشنا هم نیست، نور مبارک حسین بن علی علیه السلام مثل خورشید می درخشد. اگر انسان خود را در پرتو این خورشید قرار بدهد، این کار خیلی برجسته یی است. . . .
ملاحظه کنید، امام حسین علیه السلام فرزند پیغمبر که بود، فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که بود، همه اینها چیزهایی است که یک انسان را خیلی تعالی می بخشد. پرورش یافته ی آن خانه و آن دامن و آن تربیت وفضای معنوی و بهشت روحانی که بود، اما به اینها قانع نشد. وقتی نبیّ اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت -نه ساله بودند. وقتی امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، ایشان یک جوان سی و هفت -هشت ساله بودند. در دوران امیرالمؤمنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه ی مستعد، زیر دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.
اگرهمت یک انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است؛ با همین خدا را ملاقات کنیم. همت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن علیه السلام، امام بودند، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه دادند. باز همین طورپیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر اطاعت مطلق از امام زمان است. همه ی اینها درجه و تعالی است. لحظه لحظه هایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛ بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندکی است- شما ببینید امام حسین علیه السلام، در این ده سال قبل از عاشورا چه می کردند.
مبارزه ی با تحریف
آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه ی با تحریف است. تحریف در آن روز، بزرگترین بلای معنوی برای اسلام بود که مثل سیلابی از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه ی اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود که به شهرهای اسلامی و کشورها و ملتهای مسلمان آن روز سفارش می شد بزرگترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسی متهم می شده به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤمنین است، تحت تعقیب قرار می گرفت. «القتل بالظنة و الأخذ بالتهمة. »
در چنین دورانی این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛ مثل فولاد پرده های تحریف را برید. کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به علماء، چیزهایی است که بعضی از آنها که در تاریخ مانده است، نشان می دهد ایشان چه حرکت عظیمی را در این زمینه داشته اند.
بقیه در ادامه مطلب
امر به معروف و نهی از منکر
رشته ی بعدی هم رشته نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهای تاریخ نقل شده است - نقل شیعه هم نیست - اتفاقاً این نامه را - تا آن جا که در ذهن هست - مورّخین سنّی نقل کرده اند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنی من برخورد نکرده ام؛ یا اگر هم نقل کرده اند، ازآنها نقل کرده اند. آن نامه ی کذایی و نهی از منکر و امر به معروف، تا هنگام حرکت از مدینه است؛ که بعد از به سلطنت رسیدن یزید می باشد؛ که این هم امر به معروف و نهی از منکر است. «اُرید اَن آمر بالمعروف و انَهی عن المنکر ».
ببینید یک انسان، هم در تلاش نفسانی و شخصی- تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را می کند؛ هم در صحنه و عرصه ی فرهنگی، که مبارزه با تحریف، اشاعه ی احکام الهی و تربیت شاگرد و انسانهای بزرگ است و هم در عرصه های سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است، بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصه ی سیاسی است. این انسان، در سه عرصه مشغول خودسازی و پیشرفت است.
عزیزان من، این انسان الگو است- اینها مربوط به قبل از کربلاست - لحظه یی نباید متوقف شد. باید دایم درحال پیشرفت بود؛ چون دشمن منتظر خاکریز نرم است که نفوذ کند. دشمن منتظر توقف است تا حمله کند. بهترین راه برای متوقف کردن حمله ی دشمن و بر هم زدن آرایش او، حمله ی شماست. پیشرفت شما حمله به دشمن است.
بزرگترین کارها در هجوم به دشمن
بعضی خیال می کنند حمله به دشمنان، معنایش این است که انسان حتماً توپ و تفنگ به جایی ببرد؛ یا فریاد سیاسی بلند کند. البته این هم در مواقعی لازم است. بله، لازم است انسان فریاد سیاسی هم بزند. بعضی این طور خیال نکنند که وقتی ما به مسأله ی فرهنگ اشاره می کنیم، منظور فریاد کشیدن بر سر دشمن است؛ نه. البته آن هم جای خودش کار لازمی است؛ اما فقط آن نیست. کار سازندگی انسان بر روی خود، بر روی فرزندان، زیردستان و کسان و بر روی امت اسلامی، بزرگترین کارهاست. دشمن دایم دارد پنجه می زند؛ برای این که بتواند این سدّ عظیم را به نحوی متزلزل یا نازک و نفوذ پذیر کند. دشمن که رها نمی کند.
دشمن با عظمت ظاهری و پوشالی خود، همه ی استکبار غربی و فرهنگ منحط جاهلی و طاغوتی است. این دشمن در طول قرنها به وجود آمده است؛ بر همه ی منافذ عالم - منابع اقتصادی، فرهنگی انسانی و سیاسی -دست و چنگ انداخته است. حالا با یک مانع مهمی که اسلام واقعی است - نه اسلام ادعایی - رو به روشده است. البته اسلام ادعایی هست. اسمشان مسلمان است. سر سفره ی آن، هم می نیشنند؛ هم می چرند؛ انگشتان را هم می لیسند! طبیعی است آن که ترسی ندارد.
سد واقعی، اسلام واقعی و اسلام قرآن است. اسلام «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً»و «ان الحکم الا لله » است. اگر یک خرده دایره را اضیق بکنید و به وسط دایره- به مرکز -نزدیکتر بشوید، اسلام «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» است. اسلام شماها است که بدنهایتان پر از ترکش است. بر سرتا پای شماها نشانه ی عملیات و جنگ و جهاد فی سبیل الله و امثال آن است. چه جانبازهای عزیز، چه خانواده های شهدا، چه آنهایی که رفتند و بحمدالله زنده و سرحال - به کوری چشم دشمن - برگشتند. مانع اصلی این است.
باید با دشمن مقابله کرد
دشمن از این مانع، غافل نیست. دایم براین پنجه می اندازد. باید با پنجه افکنی و ناخن کشی و حیله گری دشمن مقابله بکنیم. حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه ی خودسازی - این مقدم بر همه است؛ مثل امام حسین علیه السلام که آقا و مولای شماست - هم در جبهه ی سیاسی - که آن امر به معروف و حرکت و حضور سیاسی است و در جایی که لازم است، بیان مواضع و تبیین سیاسی و در مقابل دنیای استکبار- هم در جبهه ی فرهنگی - یعنی آدم سازی، خودسازی، خودسازی فکری و اشاعه فکر و فرهنگ - اینها وظیفه همه ی کسانی است که امام حسین علیه السلام را الگو می دانند. خوشبختانه ملت ما همه، نسبت به حسین بن علی علیه السلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ می شمارند. حتی خیلی از غیرمسلمانها این گونه هستند.
مواجه امام حسین علیه السلام با یک دنیا
حال به مسأله ی کربلا می رسیم که از جهت دیگری مسأله ی کربلا مهم است. بازاین هم برای کسانی که می خواهند این بزرگوار را الگو قرار بدهند، درس است. عزیزان من ببینید، ماجرای کربلا تقریباً بیشتر از یک نصف روز- یا اندکی بیشتر - طول نکشیده است. تعدادی هم شهید شده اند - حالا هفتاد و دو نفر یا چند نفر کمتر و بیشتر - این همه شهید در دنیا هست. مسأله ی کربلا که شما می بینید این همه عظمت پیدا کرده است - حق هم همین است و هنوز از اینها عظیمتر است - این گونه در اعماق وجود بشر تأثیر گذاشته و نفوذ کرده است، به خاطر روح این قضیه است. جسم قضیه خیلی حجمی ندارد. بالاخره بچه های کوچک در همه جا کشته شده اند؛ در حالی که آن جا یک بچه ی شش ماهه کشته شد- دشمنان در بعضی جاها قتل عام کرده اند و صدها بچه را کشته اند - قضیه در این جا از لحاظ جسمانی مطرح نیست؛ از لحاظ معنا و روح خیلی مهم است.
روح قضیه این است که امام حسین علیه السلام در این ماجرا، با یک لشکر روبه رو نبود؛ با جماعتی از انسانها، هر چند صد برابر خودش، طرف نبود؛ امام حسین علیه السلام با جهانی انحراف و ظلمات روبه رو بود. این مهم است. در عین حالی که با یک جهان کجروی و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چیز داشت؛ پول، زر و زور، شعر، کتاب و محدّث و آخوند داشت. وحشت انگیز بود. تن آدم معمولی حتی آدم فوق معمولی -در مقابل عظمت پوشالی آن دنیای ظلمت می لرزید. قدم و دل امام حسین علیه السلام در مقابل این دنیا نلرزید؛ احساس ضعف و تردید نکرد و یک تنه وسط میدان آمد. عظمت قضیه این است که قیام لله است.
کارامام حسین علیه السلام در کربلا، باکار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم در بعثت، تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنها با یک دنیا مواجه شد. امام حسین در ماجرای کربلا با یک دنیا مواجه شد. آن بزرگوار هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد. امام حسین هم نترسید؛ ایستاد و جلو آمد حرکت نبوی و حرکت حسینی، مثل دایره ی متحد المرکز هستند. به یک جهت متوجه اند. لذا این جا «حسین منی و انا من حسین »معنا پیدا می کند. این عظمت کار امام حسین است.
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا که فرمودند: بروید و این جا نمانید، دست بچه های من را هم بگیرید و ببرید، اینها من را می خواهند، شوخی که نکردند. فرض کنید آنها قبول می کردند و می رفتند و امام حسین، تک و تنها و یا با ده نفر می ماند؛ آیا خیال می کنید عظمت کار امام حسین کم می شد؟ نه، عیناً باز همین عظمت را داشت. اگر به جای این هفتاد و دو نفر، هفتاد و دوهزار نفر اطراف امام حسین را می گرفتند، ایا باز عظمت کار کم می شد؟
در مقابل فشار یک دنیا تردید نکرد
نه، عظمت کار این جا بود که امام حسین علیه السلام، در مقابل فشار و سنگینی یک دنیای متعرّض و مدّعی، احساس تردید نکرد؛ در حالی که آدمهای معمولی احساس تردید می کنند، آدمهای فوق معمولی هم احساس تردید می کنند. کما این که بارها گفته ام عبدالله بن عباس- که یک شخصیت بزرگی است - و همه ی آقازاده های قریش، از آن وضع ناراحت بودند. عبدالله زبیر، عبدالله عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و فرزندان و بزرگان صحابه و بعضی صحابه از این قبیل اند. در مدینه عده زیادی صحابه بودند؛ آدمهای با غیرتی هم بودند - نه این که خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانی بودند که در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضیه ی «حرّه» ی مدینه - که سال بعد به مدینه حمله کرد و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند. خیال نکنید ترسو بودند؛ نه، شمشیر زن و شجاع بودند. اما شجاعت ورود در میدان جنگ، یک مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یک دنیا، یک مسأله ی دیگر است. امام حسین علیه السلام این دومی را داشت. برای این دومی حرکت کرد. برای همین است که من بارها تأکید کرده ام که حرکت امام بزرگوار ما، یک حرکت حسینی بود. امام بزرگوار در زمان ما، رشحه یی از حرکت حسینی را در کار خود داشت. حالا بعضی بگویند که امام حسین در صحرای کربلا، تشنه شهید شد؛ ولی امام بزرگوار، با این عزّت، حکومت و زندگی کردند؛ از دنیا رفتند و تشییع شدند. شاخص قضیه اینها نیست. شاخص قضیه مواجه شدن با یک عظمت پوشالی است، که همه ی چیزها را هم با خود دارد.
قبلاً گفتم که دشمن امام حسین علیه السلام، پول داشت، زور، شمشیر، زن، مروّج، مبلّغ و سینه چاک داشت. عزیزان من، الان وضع شما این است. کربلا تا آخر دنیا گسترده است. کربلا که به مرزهای آن میدان چند صد متری محدود نمی شد. الان همان روز است. همه ی دنیای استکبار و ظلم امروز، با جمهوری اسلامی مواجه است.(1)
پی نوشت ها :
1- دیدار با پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت روز پاسدار 1375/9/24